معنی صدای ناهنجار
حل جدول
نکره
فارسی به عربی
جره
صدای ناهنجار و خشن
نشاز
ناهنجار
خشب، خشن، شاذ، شنیع، ضربه الید الخلفیه، فی العراء، متکتل، متنافر
فارسی به آلمانی
لغت نامه دهخدا
ناهنجار. [هََ] (ص مرکب) بی راه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نه به آئین. (یادداشت مؤلف). بی قاعده. برخلاف طریقه ٔ معین. (لغات فرهنگستان). نامناسب. || درشت. ناهموار. (از ناظم الاطباء). خشن. ناملایم. ناخوار. ناخار.
- رفتار ناهنجار، رفتار بی تناسب و ناملایم و ناپسند.
|| خشن. تربیت ناشده. ناخراشیده. نخراشیده و نتراشیده. بدون ادب و ظرافت: در دل گفتم که مردی ناهنجار است که با دست ناشسته غذا میخورد. (تذکره الاولیاء).
فرهنگ معین
درشت و ناهموار، نامعقول، ناپسند. [خوانش: (هَ) (ص.)]
فارسی به انگلیسی
Abrasive, Cacophonous, Clumsy, Different, Gamy, Irregular, Off-Key, Reprehensible, Uncouth, Unnatural
صدای ناهنجار
Bray, Cacophony
چیز ناهنجار
Abnormalities, Anomaly
ناهنجار (موسیقی)
Sharp
فرهنگ عمید
بیقاعده، بیراه و نامناسب،
[مجاز] زشت و ناپسند،
[مجاز] کج و ناهموار،
مترادف و متضاد زبان فارسی
ناجور، ناسازگار، نامتناسب، ناهماهنگ، غیرعادی، درشت، زمخت، شنیع،
(متضاد) بهنجار
فرهنگ فارسی هوشیار
بی قاعده، درشت، ناملایم، خشن
معادل ابجد
415